بیست و یک آبان است. من انبوهی حرف دارم . هزاران حس هزاران درد دل و هزاران ایده و نظریه بی سر انجام بی حاصل. جنون گفتن و نوشتن که در تنبلی ابلوموف واری ساکت شده است. روزگارم به رفتن و آمدن و فکر کردن میگذرد. فکر فکر ذهنی مشغول . هزار توی پر دردسر بی پایان. گاهی متمدن میشوم در لظه فرو میروم دستم را روی شکمم میگذارم که همیشه از بچگی با من بوده و هست و به نفسهایم گوش میدهم . این تنها علامت زنده بودن است که من هستم و این دنیا دنیا است. چند ثانیه بیشتر نمیگذرد که پر ارزشترین لحظات حیات را که همان میان سالی رو به شیب است از دستم میگریزد و میغلتم در فکر آینده و گذشته در باید و نباید در خشم و قهر در عشق و سوز.چرا ن
میشود فقط ؛ بود. در شکل خالص آن فقط بود.روزهایم بیشتر به کار مطب کار خانه رتق و فتق امور خانواده و در کنار همه اینها صدای ممتد پادکست و ام پی تری میگذرد. در کانالهای تلگرام که به اندازه یک دانشکده به من چیز یاد داد و خدا همه گناهان پاول دورف را بنویسد به حساب اعضای رد صلاحیت شده مجلس. آدمها راهنمایی ام میکنند گاهی میخندانند گاهی متعجب میشوم . ظرف میشورم غذا میپزم . قارچ خورد میکنم سبزی پاک میکنم میوه میشورم چای دم میکنم راه میروم و حتی لم میدهم و با گوشی ام بازی میکنم ولی کسی با صدایی به من چیزی یاد میدهد. از مجتبی شکوری با پادکست خوب راه و پادکست محشر طنز پردازی و بی پلاس و رپ آپ و ماجرا و دیو و ..... و این آخری تفریح بی پایانی که فکر کنم تا هشتاد سالگی ادامه داشته باشد کتاب تاریخ طبری شنیداری از محمد جریر طبری مردی که شگفت زده ام کرد.او با روایتهای متعدد از وقایع از آدم تا زمان خود استقلال بی نظیری نشان داده. چه حکایتها و چه داستانها. من ساده لوحانه مثل یک کودک قصه ها را گل سرخ...
ادامه مطلبما را در سایت گل سرخ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : golessorkha بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1402 ساعت: 13:47